یکی تعریف میکرد
داییش بعد ۴۰ سال دانشجو شده
جلسه اول تیریپ کت و شلوار و کیف به دست رفته سر کلاس دانشگاه همه دختر پسرا تو کلاس فک کردن استاده
اینم کم نیاورده
یه ربع صحبت کرده براشون
آخرش گفته عزیزان من استادتون نیستم
ولی قول بدین چون سن و سالم ازتون بیشتره من مبصر باشم
عاشقت خواهم ماند بی آنکه بدانی دوستت خواهم داشت بی آنکه بگویم درد دل خواهم گفت بی هیچ گمانی گوش خواهم داد بی هیچ سخنی در آغوشت خواهم گریست بی آنکه حس کنی در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حراراتی اینگونه شاید احساسم نمیرد
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
این نیز بگذرد...
و آدرس
unname021.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.